شکفت غنچه
قطره ای شبنم چکید
رنگ لاجوردی برقی به چشم انداخت
ویاد آمد وسعت دل که : بی نهایت هارا درخود جای داد.
به زیر انباشته ها ،رخش درتابلوی سیاه و ذوق زده نشست
صدفش دردانه را به اعماق برد
ودرکنارچاهی دست تولا بالا رفت
طوفانها خوابید و من سیراب از سایه اش ،
ولی
تا او یک خط بود از جنس من .